گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیس‌دانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا

کامران قوامی – ونکوور

در تاریخ بیست و چهارم ماه مه، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت‌نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژه‌ای از آمریکا‌ بود؛ مریم رئیس‌دانا.

در این جلسه، به بررسی سه داستان کوتاه از ایشان پرداخته شد. داستان «اِیبِل» (این داستان را در اینجا بخوانید)، «نقطهٔ روز» (این داستان را در اینجا بخوانید) و همچنین داستان «هات‌داگ کاسکو» (این داستان را در اینجا بخوانید). گزیده‌ای از این نشست به دوستانی که موفق به شرکت در این جلسه نشدند و دوستداران ادبیات، تقدیم می‌شود. این جلسه از طریق زوم برگزار شد. هماهنگی‌های لازم برای برگزاری این جلسه را کامران قوامی و گردانندگی آن را فریبا فرجام، از اعضای «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور»، بر عهده داشتند. 

در ابتدا استاد محمدعلی مطابق معمول برنامه‌های ویژهٔ کارگاه، طی مقدمه‌ای به معرفی اجمالی مریم رئیس‌دانا و کارهای او به‌شرح زیر پرداخت:

«مریم رئیس‌دانا، داستان‌نویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر ادبی متولد ۱۳۴۶ تهران، در خانواده‌ای فرهنگی-هنری پرورش یافته است. او پس از دریافت مدرک لیسانس زبان فرانسه (رشتهٔ مترجمی) به داستان‌نویسی رو آورد. سال ۱۳۸۲ سال خوش‌یمنی بود برای او، چرا که علاوه بر انتشار مجموعه‌داستان «عبور»، داستان کوتاه «جزیره‌ای در دل تهران بزرگ» جایزهٔ ادبی صادق هدایت و داستان «آواز آ» جایزهٔ ادبی فستیوال داستان کوتاه اصفهان را برای او به‌ارمغان آورد. مریم رئیس‌دانا سال‌ها ویراستار ارشد مؤسسهٔ انتشاراتی نگاه بود و علاوه بر آن، برای مجلات معتبری چون آدینه و زنان و روزنامه‌های پرتیراژ همشهری و صبح امروز مقالات ادبی و اجتماعی می‌نوشت. از آثار پژوهشگرانهٔ مریم می‌توان به کتاب‌های «نوشته‌های پراکندهٔ صادق هدایت»، «آثار و آوای صادق هدایت» و «هدایت در بوتهٔ نقد و نظر» اشاره کرد که بارها مورد توجه و مراجعهٔ محققان حوزهٔ ادبیات و هدایت‌شناسان قرار گرفته است. مریم رئیس‌دانا مدتی مدرس دانشکدهٔ هنر دختران تهران و همچنین مترجم رسمی روابط بین‌الملل باشگاه فرهنگی و ورزشی سایپا بود. او در سال ۱۳۸۵ از تهران به پاریس و سپس در سال ۱۳۸۹ از پاریس به آمریکا مهاجرت کرد. او به‌رغم مشکلات جابه‌جایی‌ها توانست مجموعه‌داستان‌های کوتاه طنزآمیز «متلک پتلک» را در آمریکا منتشر کند. همچنین مجموعه‌اشعار و زندگی‌نامهٔ ژاک پره‌وِر، شاعر پرآوازه، را از فرانسه ترجمه و مجموعه‌اشعار خودش به‌نام «سایهٔ آسوریک» را به‌چاپ برساند. آخرین اثر او ترجمه‌ای است از کتاب «شاهزاده و گدا» اثر بی‌بدیل مارک تواین.»

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیس‌دانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیس‌دانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیس‌دانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا

پس از صحبت‌های استاد محمدعلی، در ادامه مریم رئیس‌دانا با صدای گرم و خوانش روان داستان «ایبل» را برای شرکت‌کنندگان خواند. سپس نوبت به اظهارنظر و طرح سؤالات شرکت‌کنندگان رسید که خلاصه‌ای از آن تقدیم می‌شود.

در ابتدا دکتر سعید ممتازی با نگاهی روان‌شناختى به داستان‌هاى مریم رئیس‌دانا و به‌خصوص داستان «ایبل»، چنین گفت:

«داستان‌هاى مریم رئیس‌دانا قهرمان ندارد. در داستان‌هاى او ما با افرادى از جنس کسانى که هر روز مى‌بینیم روبه‌روییم. او همچون آدم‌هاى داستان‌هایش همه‌چیز از اشیا و طبیعت بی‌جان گرفته تا ظاهر و رفتار انسان‌ها را با دقت و تیزبینى نگاه مى‌کند و از این راه خواننده را به درون افکار و احساسات آنان مى‌برد.

خوانندهٔ داستان‌هاى او باید فضاى بین خطوط را بخواند و دریابد، چرا که مریم هم سعى داشته از راه توصیف چهره‌ها و رفتارها به عواطف و هیجان‌هاى آنان دست پیدا کند و زخم‌هاى روانى آنان را دریابد. نگاه ظاهراً تلخ او به زندگى فرودستان و طبقهٔ متوسط، در عمق خود توانمندى، تاب‌آورى، و سرسختى بشر را در مواجهه با درد و رنج نشان مى‌دهد. نویسنده با سرک‌کشیدن به دنیاى حسرت‌ها، سرخوردگى‌ها، شادکامى‌ها، و نامرادى‌هاى انسان‌ها، دنیایى واقعى و ملموس را ترسیم مى‌کند. داستان‌های رئیس‌دانا به‌گونه‌اى است که خوانندهٔ کنجکاو تا پایان با او در فضاى داستان قدم مى‌زند و با او تا گره‌گشایى داستان پیش مى‌رود. ما با او به خاطرات خود مى‌رویم و برخى احساسات کشف‌نشده در ماجراهاى زندگى را بازمى‌یابیم.

از دیدگاه روان‌شناسى اگزیستانسیال، او به ما این گفتهٔ کهن را یادآور مى‌شود که آزادى و اختیار تو چنان نیست که هر کارى دوست دارى انجام دهى، بلکه آزادى‌ات آن است که مجبور نباشى کارى بر خلاف میل خود انجام دهى. رئیس‌دانا سعى مى‌کند انگیزه‌هاى روانى ناخودآگاه را هم کشف کند، چنان‌که در جایى مى‌گوید: «وقتى پشت فرمان نشست، مسحور جاذبهٔ سرعت، مى‌خواست شکست را فراموش کند.» پس اوست که مفهوم دکارتى را یادآور مى‌شود که به‌جاى تسلط بر جهان باید بر خویشتن مسلط شد. 

همچنین هنگامى که در شروع داستان «نقطهٔ روز» مى خوانیم: «در این نقطه از روز، در این لحظه، آن بیرون هنوز تاریکی شب بر همه‌جا و همه‌چیز مسلط است، ولى صبح هم لخ‌لخ‌کنان دارد سر مى‌رسد و به‌هر نفس خورشید، یک پلک بالاتر مى‌آید.» باز هم با ترکیبى از نگاه واقع‌گرایانهٔ مثبت و منفى روبه‌روییم و راوى لختى بعد، با همین دیدگاه مى‌گوید: «دو شات قهوه این حال خسته را بلکه خوب کند. اولى سیاه و تلخ مثل زندگى، دومى سیاه و سفید باز هم مثل زندگى.»

در داستان‌هاى رئیس‌دانا ما با این اصل درست روان‌شناختى مواجه مى‌شویم. اتفاقات ما را نمى‌رنجاند، بلکه نگاه ما به اتفاقات است که تعیین کنندهٔ رنج ماست. عمل ما در محدوده‌اى از انتخاب‌ها و امکان‌ها قرار دارد و ما تا جایی می‌توانیم به این امکان‌ها امیدوار باشیم که به‌طور دقیق، در حیطهٔ توان ما قرار گیرند. زمانى که مسلم شود امکان‌ها در حیطهٔ توانایى ما نیستند، باید از آن‌ها قطع امید کنیم، زیرا هیچ خدایی و هیچ قدرتی نمی‌تواند جهان و امکان‌هاى آن را با ارادهٔ ما منطبق کند.

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیس‌دانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا

در داستان کوتاه «ایبل»، سینتیا با دردى که مى‌کشد جملهٔ صادق هدایت را در سرآغاز بوف کور یادآور مى‌شود: «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیلهٔ افیون و مواد مخدره است. ولی افسوس که تأثیر این‌گونه داروها موقت است و پس از مدتی به‌جای تسکین بر شدت درد می‌افزایند.»

اما رئیس‌دانا در همان داستان توصیهٔ خود را از زبان مادرى به فرزندانش و فرزندان آدم مى‌گوید: عاشق هم باشید، مواظب هم باشید.»

سپس امیر حسین یزدان‌بد گفت‌وگو را با ذکر نکات زیر ادامه داد:

«- ایبل از سه داستان دیگر تمیزتراست و سبک آمریکایی و ایستاده روی دیالوگ دارد. 

– نگاه زنانه و تلاش برای ورود به دنیای عواطف زنانه

– حذف عامدانهٔ ملیت و هویت صدای راوی (این خیلی مهم است)، اینکه معلوم نیست راوی کجایی است. اینکه اصراری ندارد بگوید من ایرانی‌ام، هم جالب است.

– نویسنده مهاجرت را به‌عنوان فرصت می‌بیند و از زنجموره‌های غربت و دوری و نوستالژی معمول در ادبیات مهاجرت در این داستان‌ها خبری نیست.

– نثری بی‌ادا و سرراست دارد.»

سپس سهیل شریفان ضمن اینکه داستان را منسجم و خوب توصیف کرد، دو سؤال مطرح کرد:

– نحوه و علت واژه‌گزینی‌هایی چون شن‌سواری و دریاسواری 

– علت انتخاب نام‌های غیرایرانی برای شخصیت‌های این داستان 

مریم رئیس‌دانا ضمن تشکر نکاتی را متذکر شد، ازجمله اینکه انتخاب واژه‌هایی چون شن‌سواری و دریاسواری تعمدی بوده چون از زبان شخصیت کم‌توان ذهنی داستان سخن گفته است. انتخاب نام‌های غیرایرانی برای این داستان هم تعمدی بوده و ایشان گرچه دلیلی قابل‌بیان برای آن ندارد، اما نتوانسته نام‌های ایرانی برای آن به‌کار ببرد.

پس از استراحت کوتاهی، قسمت دوم جلسه با بررسی دو داستان «نقطهٔ روز» و «هات‌داگ کاسکو» ادامه یافت.

نخست مرال دهقانی به صحبت دربارهٔ امپرسیونیسم در داستان «نقطهٔ روز» پرداخت:

«آن روز می‌شویم ز سرگشتگی خلاص

کانجام ما به نقطهٔ آغاز می‌رسد

داستانِ «نقطهٔ روز»، به‌آرامی و آهستگی، همان‌طور که ادعا می‌کند، به‌سمت موضوعی چالش‌برانگیز می‌رود. موضوعی که وجه برجستهٔ داستان است.

تاکنون نویسندگان انگشت‌شماری با محوریت یا تضمین این موضوع آثاری ارائه داده‌اند که جا دارد جسارت نویسندهٔ داستان «نقطهٔ روز» را بستاییم.

نویسنده ضمن ایجاد مقدمات کافی برای بازکردن گره داستان که دلیل رفتنِ «ونسان»، معشوق (شریک عاطفی) راوی که سیزده ماه پیش او را ترک کرده است، فرایند شکل‌گیری رابطه را در گذر زمان به‌ چالش می‌کشد. نویسنده نگاهی پرسش‌گر به دنیای مدرن، پیشرفت‌های تکنولوژیک و البته روابط انسانی دارد. روابطی که به‌خوشی آغاز می‌شوند و سریع پیش می‌روند و زود به نقطهٔ پایان می‌رسند. گویا روابط انسانی همگام و همراه با تکنولوژی دچار تغییر و دگردیسی شده است.

در زمانهٔ ماهواره و اینترنت و نسل پنجم تلفن‌های همراه، که سرعت، معیارِ ارزش‌ و سنجش تکنولوژی است، راوی سیزده ماه می‌شود که با خود در کشمکش است تا جواب سؤالش را پیدا کند. راوی شک می‌کند که شاید تسلیم سرعت زمانه شده و در رابطه‌اش با ونسان سریع پیش رفته است.

بارش باران، مرد بارانی‌پوش در شعر ژاک پره‌وِر، محلهٔ «Point du Jour» پاریس، تماشای خیابان‌ها و خانه‌‌ها از پشت شیشهٔ باران‌گرفته همراه با حرکت ریتمیک برف‌پاک‌کن شیشهٔ ماشین و محوشدن رنگ‌ها، مثل قهوهٔ سیاه و سفید راوی، تصویری امپرسیونیستی از دنیای پیرامون او ترسیم می‌کند. دنیایی که در آن، خطوط مشخص و برجسته به‌عنوان مرز، دیگر جایی ندارند. در این دنیا، بسان نقاشی‌های امپرسیونیستی که رنگ‌ها در هم فرو می‌روند تا تصویری نقش بندد، تعاریف‌ واحد و مشخص به‌تدریج محو شده و جای خود را به نسبیتی فراگیر داده‌اند.

راوی داستان بیش از یک‌سال انتظارمی‌کشد، همه جا به‌دنبال ونسان می‌گردد، خود را قضاوت می‌کند، و در پایان به همان نسبیتی می‌رسد که ونسان بارها به آن اشاره کرده بود و راوی بی‌توجه از کنار آن عبور کرده بود.» 

در ادامه، امیر حسن‌زاده به بیان نکاتی دربارهٔ داستان «هات‌داگ کاسکو» پرداخت:

«در سال‌های اخیر نگاه به جامعه به‌عنوان مجموعه‌ای از ساختارها، نهادها و روابط اجتماعی از سوی برخی جامعه‌شناسان مانند زیگموند باومن و ژان فرانسوا لیوتارد با انتقاداتی مواجه شده است. به‌زعم این جامعه‌شناسان برای فهم نظام جامعه، باید وجوه اجتماعی تا سطح ساختارهای فردی، تجربهٔ ذهنی و کنش‌های متقابل خرد اجتماعی تقلیل داده شود تا از مفاهیم مدرن و کلی جامعه‌شناسی همانند سرمایه‌داری، صنعتی‌شدن یا پروژهٔ دولت/ملت، به مفاهیم پسامدرن و قابل‌دسترس از واقعیت، چون جامعهٔ چندفرهنگی، دوگانگی، هرج‌ومرج و فناوری اطلاعات و غیره رسید. البته جامعه‌شناسانی چون هابرماس نیز معتقدند که مدرنیته پروژه‌ای ناتمام است که با افزایش دموکراسی و آزادی کامل می‌شود و جامعه‌شناسان پست‌مدرن اصولاً افرادی واداده و بدبین‌اند.

فارغ از اینکه کدام‌یک از نظریه‌های فوق را بپذیریم، مفهوم جهانی‌شدن در قرن بیست و یکم، سمت و سوی تغییرات اجتماعی را تحت‌تأثیر قرار داده است. یکی از این تأثیرات افزایش رقابت انسان‌ها برای بقا و حفظ ظواهر زندگی است.

در داستان کوتاه «هات‌داگ کاسکو» نوشتهٔ مریم رئیس‌دانا، اگر فروشگاه کاسکو را جامعهٔ انسانی فرض کنیم،  آدمیان برای مصرف بیشتر تحت شعارهای فریبندهٔ تبلیغاتی در رقابتی طاقت‌فرسا دیده می‌شوند. افرادی که دیوانه‌وار دنبال پرکردن سبدهای خرید خود هستند و در انتهای این مسابقهٔ هولناک خود را مهمان غذایی می‌کنند که تمثیل جامعهٔ مصرفی و پرسرعت امروزی است.

نویسنده با ارائهٔ این تصویر کلی با ظرافت، خواننده را در تجربه‌ای کوچک‌تر از یک کنش اجتماعی، یعنی غذاخوردن در جمع سهیم می‌کند تا مفهومی عمیق‌تر یعنی جامعهٔ چندفرهنگی، ازهم‌گسیختگی و هرج‌ومرج را توسعه دهد. خانوادهٔ مکزیکی، صف اتومبیل‌ها و نیاز به سوخت بیشتر، مادر جوان معتاد و پسر خردسالش، حتی زوجی که راوی یکی از آن‌هاست، تکه‌هایی از این مدل اجتماعی قرن بیست و یکم‌اند. نویسنده با نگاهی دلسوزانه از زبان راوی شرح حال مادری را می‌دهد که اکنون خود را باخته است و بدبینانه آینده‌ای آکنده از عقده و خشونت را برای پسربچه پیش‌بینی می‌کند. آیا سیاست‌های معطوف به جهانی‌شدن با خیل عظیمی از انسان‌ها این‌گونه رفتار نکرده است؟

آیا رقابت‌های جانکاه امروزی قربانیانی غیر از بشر و محیط زیست داشته است؟ 

داستان «هات‌داگ کاسکو» در عین کوتاهی، فریاد بلند دادخواهی سر داده است.»

طی این جلسه، تعداد دیگری از دوستان شرکت‌کننده نکاتی را دربارهٔ داستان‌ها مطرح نمودند و پاسخ‌های مریم رئیس‌دانا را نیز شنیدند، که متأسفانه به‌دلیل کمبود وقت برای تهیهٔ گزارش جامع‌تری تا زمان به‌زیر چاپ‌ رفتنِ نشریه، امکان پرداختن به همهٔ آن‌ها نبود. 

ارسال دیدگاه